همان گونه که گفته شد عبدالمطلب فرزند هاشم و بزرگ قبیله بنی هاشم بود، وی ده فرزند داشت که کوچک ترین آنها «عبداللّه » بود.
هنگامی که عبداللّه به 25 سالگی رسید همراه پدر به خواستگاری بانویی رفتند که می بایست آخرین ودیعه گاه آن نور الهی باشد.
در نزدیکی مکه قبیله ای بنام «بنی زهره» زندگی می کردند، در میان قبیله دختری بنام «آمنه» زندگی می نمود، او دختر یکی از بزرگان قبیله زهره به نام «وهب بن عبد مناف» بود.
آری بانویی که آخرین ودیعه گاه نور الهی بود «آمنه» نام داشت که چون عبداللّه ، جوانی رشید و برومند شد، پدرش «آمنه» را به همسری وی برگزید.
این دو جوان از نظر اصالت خانوادگی و اعتقادی و سایر ابعاد شخصیتی با یکدیگر قرابت داشته و نزدیک بودند، به همین دلیل عبداللّه از آمنه خواستگاری کرد.
وهب پدر آمنه، از این که عبدالمطللب، بزرگ خاندان بنی هاشم برای خواستگاری دخترشان آمده بود، اظهار خوشحالی کرده و این را بزرگ ترین افتخار دوران زندگی خود دانست و با کمال میل پذیرای این تقدیر الهی گشت و سرانجام آمنه به عنوان عروس
[385]
پا به منزل عبدالمطلب گذاشت.